فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی
پیرمرد از دختر پرسید:
غمگینی؟
نه
مطمئنی؟
آره
چرا گریه می کنی؟
دوستام منو دوست ندارن
چرا؟
چون قشنگ نیستم
قبلا اینو به تو گفتن؟
آره
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم
راست می گی؟
... از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید؛ شاد شاد ...
چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهایش را پاک کرد؛ کیفش را باز کرد؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت!!!
نظرات شما عزیزان:
mahsa 
ساعت22:37---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
mahsa 
ساعت22:36---12 آذر 1390
کاش همه ی مردم مثل این پیرمرد بودن
نیلوفر 
ساعت11:36---26 آبان 1390
مریم خیلی قشنگ بود خیلی...
|